<< ابرِ ارغوانی >>

متن مرتبط با «آسمان» در سایت << ابرِ ارغوانی >> نوشته شده است

وراى نور و ظلمت؛ از زمین وآسمان فارغ...

  • ******, ...ادامه مطلب

  • ورای نوروظلمت؛از زمین وآسمان فارغ!

  • سلام میگل خاخور جان چقدر جالب، چشم اسبها نور را منعکس کرده و سفید افتاده! پاسخ: سلام بلامیسرررآری نور فلش گوشی چون نمود...چشم های زیبایی دارد, ...ادامه مطلب

  • ورای نور ظلمت؛از زمین و آسمان فارغ!،……

  • از این اسپریام داریاز این اشک اوراخیلی از خانوما با خودشون دارنحالا که دوست دارید لیخند+++++=+پاسخ:نه نه. ازاونا خوشم نمیادولی دوست دارمشوکر داشته باشمهرچند داسِ از اون داس هاى شقه شقه کنه و نیازی به اسپریام اشکآور و شوکرمکر..نیستدقیاااااهمینها رو پشت اون لبخند آیکنه دیده بودمدوستتوندارمآی لیلیجان لیلیمی جانه جانان لیلیلیلی تره دارم دوستاز جان و دیل لیلی, ...ادامه مطلب

  • روبه آسمان بلند....

  •  ........... صبح پنج شنبه ای ..آسمون ولایت مون؛می زند باران به شیشه...مثل انگشت فرشته....قطره قطره...رشته رشته بود...ولیکن ؛استکان چای را پشت پنجره گذاردیم....تا نظاره گر ...آن اناربُنِ.... زیر باران ببوده باشیم ....البته ؛  همراه زمزمه ای از نوعه نازا ...خواندیم؛خاطراتم همچو باران..در گذار از کوهساران ...حاصل این بذر کشته..عشق حق ..بر دل سرشته........به ظهر نکشیده..بارون بند اومد؛ آفتاب از پس ابرها نمایان شدو ...قطرات باران در نور خورشید تابان..مشعشع و رنگین کمانی شدن ...بسی هوا می گون....نرمه بادی که عطر بوی سی, ...ادامه مطلب

  • از انعکاس اندوه آسمان مگر ؛مژه ی مرطوب تو را ببوسم...

  • ......         ......    بعد از ظهر لیمویی  را شب می کنم  در باغ موسیقی  با چتری از شعر  و  بارانی از آفتاب  لبانش  آخرین کلام در زیبایی ست  وچشمانش  آسمان را  به رقص می خواند می خواند ،می خواند با چشمانی از شراب  و لبخندی از نیشکر  می خواند و می دانم ،می دانم  می دانم که دستی هست  که بعد از ظهر ها را  قهوه ئى مى کند می دانم که عشق  از قوس و قزح  نا تمام تر است  چرا که انسان  کامل نیست  زمین  کامل نیست  منظومه شمسی و کهکشانها  نیز *کیومرث منشی زاده* ....... ...... ...... ....... پینوشت ؛ ای عاشقان ای عاشقان ؛دل را چراغانی کنید؛ای می فروشان شهر را  انگورمهمانی کنید؛منظور آقای عصار انگور خ,انعکاس,اندوه,آسمان,مگر,؛مژه,مرطوب,ببوسم ...ادامه مطلب

  • از انعکاس اندوه آسمان ؛مژه ی مرطوب تو را ببوسم...

  • ......         ......    بعد از ظهر لیمویی  را شب می کنم  در باغ موسیقی  با چتری از شعر  و  بارانی از آفتاب  لبانش  آخرین کلام در زیبایی ست  وچشمانش  آسمان را  به رقص می خواند می خواند ،می خواند با چشمانی از شراب  و لبخندی از نیشکر  می خواند و می دانم ،می دانم  می دانم که دستی هست  که بعد از ظهر ها, ...ادامه مطلب

  • وعمق پرتقالی آسمان...

  • ..... .....  به قول سعدی علیه رحمه...؛ هرگز وجود حاضر و غایب  شنیده ای...!؟ من در میان جمع و دلم جای دیگریست... ...... ......(آستانه ی اشرفیه ؛ ظهر پنج شنبه ؛15تیر96) میگن سر کلاسی ؛چونان مسئله  ای طرح میشه که ؛.... میوه فروشى 150عدد  پرتقال -که دانه ای دو ریال  خریده بود...؛که دانه ای  سه ریال  ف, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها