روبه آسمان بلند....

ساخت وبلاگ

 .....

......

 صبح پنج شنبه ای ..آسمون ولایت مون؛می زند باران به شیشه...مثل انگشت فرشته....قطره قطره...رشته رشته بود...ولیکن ؛استکان چای را پشت پنجره گذاردیم....تا نظاره گر ...آن اناربُنِ.... زیر باران ببوده باشیم ....

البته ؛  همراه زمزمه ای از نوعه نازا ...خواندیم؛

خاطراتم همچو باران..در گذار از کوهساران ...حاصل این بذر کشته..عشق حق ..بر دل سرشته.....

...به ظهر نکشیده..بارون بند اومد؛ آفتاب از پس ابرها نمایان شدو ...قطرات باران در نور خورشید تابان..

مشعشع و رنگین کمانی شدن ...بسی هوا می گون....نرمه بادی که عطر بوی سیب و پرتقال و گاهو و خیار...صد البته به اصفهان به همراه داشت...(آخه سر کوچه مون میوه فروشیه ..نزدیک ظهر وانتی بارش رو میاره ... میوه ها چیده می شن توی سینی ...عطربو شون بلند میشه...)

منتهی، ما وقت حیاط رفتن و نداشتیم...از همان پنجره شصت ثانیه...نفس عمیق کشیدیم و حیاط مونو دید زدیم.

فلضا ساعت ،پانزده و پانزده دقیقه ؛زمان خروج ز منزل از انار بن ...که برگهایش چون شده..تصویر گرفتیم...

.......بیزحمت چهره بچرخانید ؛سمت آسمان صبور....بله. آسمان نیلی بود.نیلی ،از نوعه آرام ...با تکه ابرها و اون سرشاخه های اناری که مشاهده می کنید....

# سید علی صالحی ؛

روبه آسمان بلندِ پُر گفت وگو گفتم؛ می خواهم چشم های تو را ببوسم....

√از طیبه بانوی عزیزمان.. که صبح شنبه ای  مان را..با غزل 509 سعدی علیه رحمه ..آغازنمودن؛بسیارها سپاسگزاریم:-*

در ادامه؛

~~~~~~

~~~~~

~~~~~~

همین الان ایوارکی(یهویی=ایوارکی) ده صبحِ /4آذرِ /نودو شیش.گیلان جان ،رشت. 

<< ابرِ ارغوانی >>...
ما را در سایت << ابرِ ارغوانی >> دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fhaftaflakblue9 بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 15:16