.... ..... از موضوعی که سردر نیاوردم این بود که چمدان گنده ای گرفته بود دستش. داشت از طرف خیابان پنجم می آمد و آن چمدان گنده لعنتی را هم با خودش می کشید.زورش هم به آن نمی رسید.موقعی که نزدیکتر شدم، دیدم که چمدان کهنه خودم است ، همان که وقتی توی مدرسه ووتون بودم ،داشتمش. هرچه فکر کردم سردرنمی آوردم که فیبی می خواهد آن چمدان را چکار کند. موقعی که به من نزدیک شد گفت > چمدان صاحب مرده از نفس انداخته بودش. گفتم <<فکر می کردم شاید نیای.توی این چمدون چیه؟من هیچی لازم ندارم.همین طور میبینی می خوام برم.حتی چمدون هایی رو که توی ایستگاه گذاشتم ور نمی دارم.توی این چی گذاشتی؟>> فیبی چم,دونی,دوس,دارم,باشم؟ ...ادامه مطلب