نشان به آن نشانِ ؛پل الوار

ساخت وبلاگ

~~~~ 

  ~~~~

~~~~~


من سرانجام جاده را سدمیکنم....

ب اسیل رویاهای ناگزیر

و سرانجام خویش را 

دوباره پیدا می کنم...

آری 

جهان از ما....

~~~~

خنده لازم خواهد شد؛

خنده ای از سر تَندرستی

خنده ی برادری جاودان.

هرکس با دیگران،

چنان مهربان خواهد شد

که با خویش،

همانند زمانی که آدمی 

به خاطر محبوبیت خود،

خویشتن را دوست میدارد.....

~~~~

~~~~~

تصور بفرمایید ؛یکی از آن دو شیرینی دردستان کوچک وتپلی  طفل سیزده- چهارده -شایدم پونزده -شونزده ماهه ای ببوده باشد...

() چونان به دایره مینگرد...

سپس ها انگشت اشاره نیمه تپلی اش را درمیان دایره ی مارمالاد غوطه ور می سازد...وبه آرامی تا نوک مماخش می آورد و

()چونان نظاره مینماید...

لابد شما میزنید زیرخنده وآن طفل معصوم 

()چون میشود....که ای داد بیداد...شما داشتین فیلم شو برمیداشتین...

(البته ..فکرمیکنید ؛انگشت اشاره ی مارمالاد مالی شده اش ...  رو هوا بسان اجازه خانم!؟مانده است...نخیرجانم )

فلضا ببایستی خودتان دست بکارشوید و هرآنچه دیدید...اجرا نمایید..

که وقتی انگشت اشاره تان تانوک مماخ تان ...یعنی دیدگان لوچ شده تان را بدید...غش غش خنده هاش بلند می شود....()  لابد فکرمیکند؛.. بسان خودش مارمالاد را به پهلو وشکم وزانو ....

ولاکن یخش که آب شد؛انگشت مارمالادی اش را سمت دهان تان که آورد...()کلام آقاجان درخاطرتان پلی بشود که؛بابچه ها نکن بازی...(بقیه اش رو بلدین دیگه )

<< ابرِ ارغوانی >>...
ما را در سایت << ابرِ ارغوانی >> دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fhaftaflakblue9 بازدید : 127 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 18:11