<< ابرِ ارغوانی >>

متن مرتبط با «گر نگهدار من آن است که من می دانم» در سایت << ابرِ ارغوانی >> نوشته شده است

به قول بچه ها،وژدانا دی نازانم چه بکه م؟له ئی دسی و ئی بال :))

  • سه‌شنبه 6 فروردین 1398 @ 19:44 , ...ادامه مطلب

  • همین.

  •   فئودور داستا یوفسکی می گوید؛اگر یک روز،یک ساعت،قرار باشد همه چیز به یک چیز تبدیل شود...برترینِ آن ها"مهر ورزیدن"است.... , ...ادامه مطلب

  • ازمیان هاتویی های اویتامن...

  •  *** *** چه احترام غریبی دارد این خواب این خاطره این همه دیده که دریا.... ***** **** چند وقت پیش  که ،همراه چوپان کنار استخر بودیم و ایشان ازاین پهلو ب آن پهلو میشدن و حرف میزدن...عطر بوی پونه هاپ, ...ادامه مطلب

  • وآن وقت!،...

  •    صدا کن مرا و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد و آن وقت حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد بگو چند مرغابی از روی دریا .... #سهراب_سپهری (8 لایک) , ...ادامه مطلب

  • ازمیان هاتویی های اویتامن!

  •  ******* ****ایام شما خوش و خرم  و پرتقالی،...*****ترش تره گیلان؛خیلى دوست داشتم بفرستم واسه ی نیکانِ مامان طیبه عزیزم❤-ما توى ترش تره،شویدنمی ریزیم.چون اجی اینا معتقدم شوید ترش تره رو تلا کته،تل به معنای تلخِ.عوض تا بخوای اسفناج و تره و گشنیز توش هست،..که خیلی شیرینن, ...ادامه مطلب

  • وراى نور و ظلمت؛ از زمین وآسمان فارغ...

  • ******, ...ادامه مطلب

  • ازمیان هاتویی های اویتامن

  •  ---------دیل گارنگی می گوید؛ بعضی چیزها در جهان خیلی مهمتر از دارایی هستند، یکی ازآنها توانایی خوش بودن با چیزهای ساده است.هندونه های زمستونی هم جزء چیزهای ساده ،...که آدمی دوووست می دارد با ظرفش ازآن خانم بگیرد و ،...دو لپی تناول کند...-----بله ،درست ومیزان فرمودید؛خواستم بگویم ،آقای دیل ؟شمایی که درخانواده ی  کشاورز،دیده به جهان گشودید ،بله شما....شما خوب میدانید، درسرمای زمستان مرغانه جمع کردن چه خوشی وهزوافری دارد....البته که ، جناب دیل !، مرغانه جزءچیز ساده ی خوشحال شونده نیست .یعنی الان ما به لطف دو تا مرغ جوانِ تخم گذار ،جزءمولتی مرغانه دارها درمتبخ هستیم.چی؟مرغانه چیست؟مرغانه همان اِگ هست دگر! عِگ هم همان تخم مرغ .فلضاما می گیم مرغانه !،،،،،،،،جای شما سبز یشمی ، املت با عگ مرغانه ها بسی بسیارها شاهکارشده بود/:الانه برای مان سوالی پیش آمد که؛مرغی که پس از عِگ نمودن در بلادکفر، اهل منزل را باخبرمیکند ،...که یعنی قبل از آن کلاغی که بر بالا بلندای درخت گردو منزل دارد،...شما بجهت برداشتن عِگ اقدام کنید! چه می گویید؟؟ما می گوییم ؛عه ،مرق کتکتاس دره !! یعنی آن اصواتی که پس از عِگ گذاری ازخود ساتع می نماید،کتکتاس نام دارد:))...........لونه ی مش کلاغه رو در بالا بلندای  درخت توجه نمودین؟از ه, ...ادامه مطلب

  • ورای نوروظلمت؛از زمین وآسمان فارغ!

  • سلام میگل خاخور جان چقدر جالب، چشم اسبها نور را منعکس کرده و سفید افتاده! پاسخ: سلام بلامیسرررآری نور فلش گوشی چون نمود...چشم های زیبایی دارد, ...ادامه مطلب

  • بزرگان را بزرگی سزاست!

  •  -------- مدتی پیش پدرم به من گفت که یکی از آزاردهنده ترین اشکال ادب ظاهری وساختگی ، سوءاستفاده از قول قرار است .وقتی از شما چیزی خواسته می شود که از عهده و توانتان خارج است ،صریح و بی رودروبایستی بگویید که نمی توانید و امید بیهوده هم به کسی ندهید، در عوض آنچه را که در توانتان است ، بی معطلی انجام دهید.به این ترتیب از لطف امتناع و اجابت همزمان بهره مند شده اید و در هردوی این ها بزرگی و ارزشی وجود دارد که شخصیت آدمی را به طرز اعجاب انگیزی ترفیع می دهد.ومن به راستی نمی دانم خصومتی که ازیک امیدِ ناامیدشده ایجاد می شودبزرگ تر است یا مهری که از یک تقاضای اجابت شده عاید می گردد! ........یکی از مهم ترین قوانین در شناخت رفتار انسان ها سکوت تقریبا مطلق درباره خودتان است ..محض مشغلولیت وتفریح،چند روزی را با دور و اطرافی ها فقط از خودتان حرف بزنید؛از غم و غصه هایتان بگویید، ازخوشی ها ومعاشتان بگویید، خواهید دید توجه ظاهری که به شما داشتند، جای خودش را می دهد به بی تفاوتی .بعد از آن هم اگر خانم میزبان از سرِادب حرفتان را قطع نکند، همه به ستوه می آیند ؛هر کس به بهانه ای با زیرکی از گوشه ای می گریزد.اما اگر می خواهید که همه محبت و همدردی آدم ها در مورد خودتان جلب کنید، با آنها در مورد خودشان صحبت کنید،بگردید دنبال سوالاتی که ،....._خوب،...یهو دلمون خواست دو صفحه اونورطر رو بخونیم ،نوشته بود که؛م, ...ادامه مطلب

  • همینِ عزیز!

  •  --------- فیلسوف و  نویسنده ؛رالف  والدو  امرسون، پدید آورنده مکتب تعالی گرایی (عاطفه گرایی، ترافرازندگی،استعلاء گرایی،...) می گوید؛ همیشه و زیاد خندیدن،در احترام به خردمندان و علاقه به کودکان ، مشتاق بودن،مشتاق انتقاد به جا بودن و درخیانت دوستان دروغین ،شکیبابودن،زیبایی را درک کردن ،بهترین ها را در دیگران یافتن،جهان را به خاطر یک خوبی کوچک ،اعم ازکودکی سالم یا یک باغ،یا نجات اوضاع اجتماعی رها کردن،دانستن این که موجود دیگری بهتر زندگی می کند ، زیرا که تو زیسته ای.....این است کامیابی،...☆همین.☆☆تصویرتکراری هست،ولی خب عاشق فیگور شونم،... (1 لایک) , ...ادامه مطلب

  • عقل هی فلسفه می بافدو ما .....

  •  ~~~~~~ ~~~~~~   وحشی بافقی می فرماید؛ من و عشق و دل و دیوانه  بساطی داریم .... عقل هی فلسفه می بافدو  ما می خندیم..... ~~~~~~   امروز(یعنی شنبه )؛داشتم میرفتم مغازه آ سید .که وقتی از جلوی دکان بزازی رد میشدم....عطر بوی گلپر ما را به تنفس عمیق وا داشت....بعد تو ذهنم مرور کردم؛مامان جان رفته بودن طالقون از اونجا گلپرگرفته بودن....شاهکا ر بیست.که 24ساعت ..گذاشتیمش روی بخاری ...که رطوبتش گرفته بشه و (گلپر که چه عرض کنم!! آدم کله خشک امام زاده هاشم رو رد کنه...عین کفش چرم و دس دوز ... پا زدن رو فراموش میکنه...رهای رها میشه.واین یعنی  روایت داریم..نم گرفتی برا بعضی ها واجبه:O) گلپرهای خشک شده ...ریخته شدن توی آسیاب برقی...بوی گلپر خونه رو ..ورداشته بود...یعنی من جای جای خونه رو انار دون شده و گلپرو نمک پاچیده شده میدیدم..که اصن نمی تونستم راه برم .باورکنین راست میگم...یک ساعت () پیش آسیاب نشستم ونگاهش کردم... که مامان جان گفتن؛میگن ،بچه هایی که جایی خیره میشن برای ساعت هایی...یکی از نشانه های اوتیسمه !!!() البته همین اخیرا داشتم برگ چنار رو نگاه میکردم و....دوباره گفتن؛فکرکنم از نشانه و...گذشته...تو اوتیسم گرفتی!!(:) که گذشتم و رسیدم به مغازه آسید... که شوید و گشنیز گرفتم و ....نرسیده به دکان یادم اومدهمون گلپرا تموم شدن.... که رفتم توی دکان ...البته با سلامی رسایی که گفتم و پاسخ ها, ...ادامه مطلب

  • "زندگی گذراست"....

  • ~~~~ ~~~~~    چه ستودنی ست آن کو نیندیشد  ""زندگی گذراست"" به هنگام بر جهیدن آذرخش  *باشو* ~~~~~ ~~~~~ همونجور که تند تند داریم لوبیا پاک میکنیم...داره راجب مریم حرف میزنه و منم سرمیجونبونم....که یهو برگشت پرسید؛شما اگه جای داداشم بودین چکارمیکردین!؟؟ ....؛من اگه جای جاسم بودم دیگه دنبال مریم نمی رفتم.نمی رفتین!؟نه.نمی رفتم.میزاشتم.خونه ی مامانش  بمونه ...وقتی اون روزِ روز مریم رو بردم گردوندنم و براش کیف خریدم و کباب و بعد دلش خواست بره زیارت و بازار فومن و....چی شد یهو؟که وقتی رسیدیم خونه اش با اون برخورد بی ادبانه اش!؟کجای کارم اشتباه بود!؟کجا پنهون کاری کردم!؟مگه همین مریم نبود که هشت صبح زنگ زد به مامان گفت من با جاسم توی چادرمی مونم و ..چه و چه و چه... بعد مکثی؛خیلی شاکی وار ...جمله نوشت پشت ماشین رو گفتم!!! ~~~~ ~~~~(کادوی تولدی که سیزده  سال پیشه:)) ) جمعه ؛قبل رفتن ...سمت ولایت... خیابونای مرکز شهر دور زدیم...(دوتا عکس اول رو گرفتم)که کلی دس فروش و مردم درحال خرید..... نمی دونم چرا!؟یادم اومد دوست دارم یه مغازه ابزار یراقی داشته باشم(البته مدتی هست بغل دست همین ابزار یراقیه عطاری هم  بازگشایی شده:-P) برای مرد شریف تعریف کرده بودم....گفت؛این که میشه انباری !!! جدا!؟()وقتی از هر ابزاری یکی داشته باشی و....میشه انبار ابزار ...() که اینطو!!!پس تصدی میکنم؛آغا ما یه انباری پ, ...ادامه مطلب

  • ورای نور ظلمت؛از زمین و آسمان فارغ!،……

  • از این اسپریام داریاز این اشک اوراخیلی از خانوما با خودشون دارنحالا که دوست دارید لیخند+++++=+پاسخ:نه نه. ازاونا خوشم نمیادولی دوست دارمشوکر داشته باشمهرچند داسِ از اون داس هاى شقه شقه کنه و نیازی به اسپریام اشکآور و شوکرمکر..نیستدقیاااااهمینها رو پشت اون لبخند آیکنه دیده بودمدوستتوندارمآی لیلیجان لیلیمی جانه جانان لیلیلیلی تره دارم دوستاز جان و دیل لیلی, ...ادامه مطلب

  • یعنی؛ چشم های من ،ازبرای هزار پرنده ی بی آشیان گریست....

  •  ~~~~~~~~~حضرت مولانا در فیه مافیه فرمودن؛درقیامت ؛چون نمازها را بیارند در ترازو نهند !وروزه ها را همچنین....!اما چون؛محبت را بیارند،محبت در ترازو نگنجد ! پس اصل محبت است....فلضا ؛اگر هزار تعنت کنی و طعنه زنی /من این طریق محبت زدست نگذارم.....~~~~~~~~~~~~      ~~~~~~~به عبارتی موسیقی متن این پست:-Pمانیز با جناب بورخس نویسنده و شاعر آرژانتینی موافقیم...که می گویند ؛اگر کسی بخواهد قسمتی از زندگی شما باشد..حمتا خواهد بود،،،پس برای کسی که تلاش برای ماندن نمی کند خودتان را به زحمت نیندازید..تا جایی را برایش نگه دارید،بگذاریدبرود....(بیربط نوشت یک ؛چندوقت پیش رفته بودیم چشم پزشکی..(البته همراه مُعرف)خانم دکتر اشاره به کراتومترکردن ؛که یعنی برای تشخیص آستیگماتیسم ...(البته قبلا عینک آفتاب رفته بودیم)...که چونه ات رو بذارتوى جا چونه ای دستگاه و پیشونیت رو بچسبون ....ونگاه کن ؛یه همچون تصویرنخستی  دیدیم...البته بجای ماشینه یه بالن در انتهای جاده بود...(جاده زیبایی بود..که آدم دوست داشت تا تهه جاده بدوعه..).آغا چونه گذاشته نگذاشته گفتن؛سمت چپ.هنوز به نیمه های  جاده نرسیده بودیم ..گفتن؛ خوبه،،،، راحت باشید.یعنی نیاز به عینک نیست.گفتم بله. ولی دکترقبلی بهم گفتن درزمان مطالعه و نگاه کردن به سیستم  وتی وی, ...ادامه مطلب

  • نشان به آن نشانِ ؛پل الوار

  • ~~~~   ~~~~~~~~~من سرانجام جاده را سدمیکنم....ب اسیل رویاهای ناگزیرو سرانجام خویش را دوباره پیدا می کنم...آری جهان از ما....~~~~خنده لازم خواهد شد؛خنده ای از سر تَندرستیخنده ی برادری جاودان.هرکس با دیگران،چنان مهربان خواهد شدکه با خویش،همانند زمانی که آدمی به خاطر محبوبیت خود،خویشتن را دوست میدارد.....~~~~~~~~~تصور بفرمایید ؛یکی از آن دو شیرینی دردستان کوچک وتپلی  طفل سیزده- چهارده -شایدم پونزده -شونزده ماهه ای ببوده باشد...() چونان به دایره مینگرد...سپس ها انگشت اشاره نیمه تپلی اش را درمیان دایره ی مارمالاد غوطه ور می سازد...وبه آرامی تا نوک مماخش می آورد و()چونان نظاره مینماید...لابد شما میزنید زیرخنده وآن طفل معصوم ()چون میشود....که ای داد بیداد...شما داشتین فیلم شو برمیداشتین...(البته ..فکرمیکنید ؛انگشت اشاره ی مارمالاد مالی شده اش ...  رو هوا بسان اجازه خانم!؟مانده است...نخیرجانم )فلضا ببایستی خودتان دست بکارشوید و هرآنچه دیدید...اجرا نمایید..که وقتی انگشت اشاره تان تانوک مماخ تان ...یعنی دیدگان لوچ شده تان را بدید...غش غش خنده هاش بلند می شود....()  لابد فکرمیکند؛.. بسان خودش مارمالاد را به پهلو و, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها